شعرهای عاشقانه

MARJAN

 تنت دراغوش کسی ودلت پیش دیگری هزارخطبه هم بخوانند

حــــــــــرام است

 

+نوشته شده در دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت21:49توسط مرجان جون | |

 ســــــرت را ...


تکیه به دیــــــوار نــده 

ب غیــــــرت 

شــــــانه هایــــــم برمی خــــــورد...
 

+نوشته شده در دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت21:48توسط مرجان جون | |

 طلوع بی شماره معرفت باش


به شهری که رسومش بی فائیست

سرم سرگرم تصویر توگشته

به ان حدی که اسمش بی نوائیست

+نوشته شده در دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت21:47توسط مرجان جون | |

 

+نوشته شده در دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت21:46توسط مرجان جون | |

 دلتنگی ام را با تو تقسیم می کنم …


 

دلم مال تو ، تنگنایش برای من …

 

از ایـنجـا ...

 

کـه  هـسـتـم,تا انـجا کـه تو هـسـتی...

 

وجـب بـه وجـب..

 

دلـتـنـگـم

+نوشته شده در دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت21:40توسط مرجان جون | |

 زنی درآینه خانه من زندگی میکند‎

تنهای تنها ‎
هرروزصبح موهایش را شانه می زند ‎
صورتش را می آراید‎
روزهایی که شاد است ‎
رژ قرمز می زند‎
روزهای معمولی رژ صورتی‎
وروزهایی که غمگین است رژ قهوه ای ‎
امروز‎
دخترک همسایه مان‎
قهوه ای لبانم را‎
عشق ورزید‎
و من‎
تنها سکوت کردم..‎‎

بــــــــ*اران
 
 

+نوشته شده در دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت21:36توسط مرجان جون | |

 

+نوشته شده در دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت21:35توسط مرجان جون | |

بیا کجا نشسته ای؟
نشان بده تو راه را
که من دوباره گم شدم
دراین مسیر راه راه
 
نفـس هایم را بشماره انداخـته ای
گویـــــــی ! 
کیلومـترها در وجودتــــ دویـده ام 
 


تازیانه می زند
شاخه ی بید
برصورت باد
مجنون است
بید
درسر هوای
لیلی داشت
باد........
 
 
 

 

+نوشته شده در دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت21:23توسط مرجان جون | |

 
در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و
یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و 
یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این 
کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس 
سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه 
قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، 
یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا....
 
 

+نوشته شده در دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت21:13توسط مرجان جون | |

 اگه واقعا عشقی تو دلامون هست...

اگه واقعا معنی دوست داشتن رو درک میکنیم...
باید تو اوج دلخوری ها هم تو چشمای هم زل بزنیم...
بدون اینکه اخم کنیم هرچی که رو دلمون سنگینی میکنه بگیم...
لازم نیست بعد حرفامون منتظر تایید شدن باشیم...
یه وقتایی خوشبختی چیزی جز این نیست...
که حرفامونو بزنیم و فراموششون کنیم...
و من هنوز منتظر چشمهای ناز تو...
و غُر زدنهای عاشقانه ی توام...
 

+نوشته شده در دو شنبه 7 مهر 1393برچسب:,ساعت15:49توسط مرجان جون | |

صفحه قبل 1 ... 27 28 29 30 31 ... 66 صفحه بعد